تونستم بگم تُر تُر
دیشب با بابا جون رفتیم بیرون من و بابایی رفتیم همین پارک یکم نزدیکمون کلی سرسره بازی کردیم اولین بارم بود که گفتم تُر تُر همون سر سره ا مروزم کلی شیطونی کردم و همه چیزارو بهم ریختم دره کابینتا رو باز کردم قندا و لیوانا رو با کاسه هارو ریختم بیرون مامانی داشت با خاله جونی تلفنی حرف میزد منم از فرصت استفاده کردم خب شیطونم دیگه بچه ام دیگه به هر حال چشمتون روز بدو نبینه یه اشپزخونه ای یه خونه ای پر از اسباب بازی هرکار دلم خواست کردم راستی تازه یه کاسه هم شیکشتم تو حیاط خلوت برده بودم اونجا پلومو بخورم الانم رفتم لالا کردم ...
نویسنده :
نازنین جون و مامانش
15:21